شب رحلت بزرگ بانوی اسلام خدیجه سلام الله علیها شد
و نمیدانم چرا یاد رقیه حسین ( ع ) افتادم .......نمیدانم نمیدانم نمیدانم ...
اما این را بخوبی در یافته ام آنچه رقیه سه ساله در کربلا کشید خدیجه اطهر در
تمام عمر مبارکش ....رقیه هم چون پدر معامله اش بی نظیر بود ...با خدایش ...
نه چراغ پیش رویم که دلیل راه باشد
نه کسی که پرسم از او چو ره اشتباه باشد
نه یکی ز همرهانم که ز دست من بگیرد
نبود مگر که یاد تو خدا گواه باشد
شده ام اسیر دشمن کشدم به هر دیاری
بجز از محبت تو چه مرا گناه باشد ؟
گهی از خراش خاری نگهی کنم به پایت
گهی از خیالت ای گل نظرم براه باشد
نکنم شکایت از تو که خبر نگیری از من
که به من هر آنچه خواهی همه دل بخواه باشد
دلم آرمیده عمری همه زیر سایه تو
نتواند این دل اکنون که جدا ز شاه باشد
نکند خیال دشمن که نباشدم پناهی
ز سفر اگر بیاید پدرم پناه باشد
ز ادب به پای هر گل بنهاده سر گیاهی
چه شود اگر ( حسان ) هم به تو گل ، گیاه باشد .......